در سوگ مرد از تبار ابوذراستاد علي اكبر مهدوي
اسدالله جعفری اسدالله جعفری

باسمه تعالي

انا لله و انا اليه راجعون

 

علما، فرهنگيان و مهاجران عزيز افغانستان، بيائيم در غم فقدان بزرگ مرد فداكار، فرزانه فرزند ملت، دانشمند دل سوزحجه الاسلام والمسلمين الحاج استاد «علي اكبر مهدوي» سنگ تخت به سوگ بنشينيم.

او كه ساليان دراز تلاش مستمر جهت بيداري، آگاهي و آزادي مردم خويش در داخل و خارج از وطن داشت، سرانجام در ديار غربت در شهر قم داعي حق را لبيك گفت.    بدين مناسبت مجلس ترحيم و يادبود برگزار مي گردد، اميدواريم با شركت فعال خود، ادامه دهندة راهش باشيم.

زمان: جمعه 14/4/87 از ساعت 4 تا 30/6 بعد از ظهر

مكان:ايران-مشهد- گلشهر، فلكه روح آباد- مسجد ابوالفضلي

 (از طرف جمعي از دوستان مرحوم- مقيم مشهد)

نظري بر انديشه مرحوم علي اكبر مهدوي

اسدالله جعفري

 خوانندگان عزيز اين قلم مي دانند كه صاحب اين قلم در برابر هيچ فرعون لميده بر اريكه قدرت قامت خم نكرده است وبه طمع رسيدن به قدرت ومكنت، عصمت قلم خود را در چهار سوي فاحشه خانه سياست ومدح صاحبان قدرت ومكنت به حراج نگذاشته است واگر از توتم قبيله وشهيد اقاليم قبله شهيد مزاري سوگمندانه ودرد آلود مي نويسم وپيكان قلم را تا ژرفاي قلب قداره بندان دوران  فرو مي برم واز واژگان گلوله مي سازم وخيالخانه ي خيانت انديشان را نشانه مي گريرم، رازش در همين عصمت قلم ورسالت طلبگي من است.

بنا بر اين، قلم به اين فاخري وسربلندي، چرا در سوگ فرزانه مردي از تبار ابوذر ننويسد؟

اگر اين قلم در سوگ خورشيد سيرتان چنان مهدوي ها ننويسد، در سوگ  مرگ كدامين خوگ مرداب سياست بنويسد؟

اگر اين قلم ،ياد شمع هاي سخته در شب هاي ديجور را پاس ندارد در مدح كدامين قصاب افشار ويكاولنگ ژاژ خوايي كنند؟

اگر اين قلم از چشمه وچراغ نه سرايد،پس در كدامين گنداب تملق خواهي وسگ سيرتي وگربه منشي تن شويد؟

بله رسالت اين قلم  در آن است كه از از خوبان بگويد وبر خوكان بتازد.

از مشعل بدوشان علم بسرايد وبر شرر افروزان بر خانه وهستي خلق خدا صاعقه ببارد.

از بلند نظران خير انديش يادآورد وتاريك انديشان سنگ دل و تنگ چشم را رسواسازد.

يكي از آن بلند نظران خير انديش ومشعل بدوش علي اكبر مهدوي بود.

او كه از تبار ابوذر بود وغلام در خانه علي يگانه گل باغ آفرينش وغنچه ي در گلستان قلب محمد.

مهدوي زاده هزارستان بودو رشد يافته مكتب صادق(ع) وببلوغ رسيده بهار قرآن وبه شكوفه نشسته بستان نهج البلاغه.

قصه همين است كه مهدوي باديگر روحانيان فرق ها داشت ورشته جدا بافته بود.

علي اكبر مهدوي ،سال ها پيش به ايران آمده بود ودر مشهد رحل اقامت افكنده بود خوشه دانش مي چيد وخرمن حكمت مي گستراند وشراب عرفان مي نوشيدوجامه حماسه بر تن مي كرد.

آن روز گاران كه مهدوي در ايران بود ايران در گرداب انقلاب دست وپا  مي زد ودر مشهد مردان بزرگ انقلابي چنان  علامه محمدتقي شريعتي ،آتش فشان انقلاب وسخن استاد فخرالدين حجازي،شهيد هاشمي نژادو آيت الله سيد علي خامنه اي ،حضور داشتند.

آقاي آيت الله سيد علي خامنه اي رهبر فعلي جمهوري اسلامي ايران،آن روز ها در مشهد درس فقه واصول مي گفت ودر مسجد كرامت بحث هاي روشنگرانه داشت ودر  در س هاي حوزه وي رايج آن زمان تفسير نهج البلاغه مي گفت وسيره ائمه درس مي داد وانديشه بزرگان از نهضت اخوان المسلمين را شرح وبسط مي داد وخود كتاب سيد قطب، تحت عنوان (آينده در قلمرو اسلام) را

ترجمه كرده بود.

در چنين هنگامه هاي شور وشعور ،مهدوي به درس هاي سيد علي خامنه اي مي رفت واز اين طريق با انديشه انقلابيون ايران ونهضت اخوان المسلمين مصر ونهضت استقلال الجزاير آشنا شد.

اما مهدوي ،از انقلابيون ايران ،انديشه امام خميني،شهيددكتر شريعتي ،شهيد بهشتي،شهيد مطهري،شهيد دكترچمران وشهيد محمد منتظري،از اخوان المسلمين مصر، حسن البنا وشهيدسيد قطب، از لبنان امام موسي صدر،واز پاكستان  ابوالاعلي مودودي واقبال لاهوري را برگزيد.

ولي دلبستگي مهدوي به امام موسي صدر حكايت ديگر داشت وروايت ديگر مي طلبد.

او به امام موسي صدر ونهضت او در لبنان وروش امام موسي صدر مي اندشيد وسعي داشت كه راه اورا ادامه دهد وطرح هاي امام موسي صدر را پياده كند.

او به دلايلي جامعه شناسانه راه امام موسي صدر رابراي جامعه هزاره مناسب تر وقابل اجرا شدني تر مي دانست وبه همين دليل بود كه اولين قدم ها را برداشت وكاري فرهنگي را از پخش كتاب هاي انقلابيون امثال شهيد دكتر شريعتي وسيد قطب ونهضت استقلال الجزاير وامريكاي لاتين آغاز كرد واين كتاب ها را در ميان جوانان حوزه ودانشگاه پخش مي نمود وخود به تدريس آنها اقدام مي كرد .

مهدوي ،با جمعي از همفكرانش كانون فرهنگي ي در قالب (گروه مستضعفين)را تشكيل داد كه بعد ها همين گروه در «ساز مان نصر» شهيد مزاري ادغام شد وساز مان نصر به خاطر حرمت نهادن به افراد اين گروه، نام نشريه خود را (پيام مستضعفين)نهاد واز فرهنگي ترين نشريه هاي آن روز گار بود.

از ديگر اقدام هاي فرهنگي مهدوي ،ترغيب بزرگان هزاره براي تأسس يك پايگاه فرهنگي بود كه اين ايده اش را با تأسس( كتابخانه رسالت)محقق ساخت واين كتابخانه از بزرگ ترين پايگاه هاي فرهنگي دوران جهاد بود وشهيد اقاليم قبله وتو تم امت، شهيد مزاري همين كتابخانه را مركز جهاد خود قرار داد .

از ديگر شخصيت هاي نامي هزاره كه در اين كتابخانه جهاد قلمي كرد ، فقيه نامي ،فيلسوف صدرايي وخطيب بي مانند علامه محقق خراساني بود كه درس هويت مي داد وبذرتقواي غيرت مي افشاند وشور حماسه مي آفريد.

مهدوي معتقد بود كه مردم هزاره به رفاه اقتصادي،عزت اجتماعي وكرامت ملي دست نمي يا بد،مگر اين كه در چند بعد:

1 - فرهنگ

2 - اقتصاد

3 - نظامي

4 – خود آگاهي قومي ،رشد يابد .

لذا ايده هاي فرهنگي واقتصادي وطرح هاي نظامي  وهويت شناسي هزارگي داشت وتا آنجا كه در توانش بود اقدام كرد. از جمله، در بعدي فرهنگي ،باهمكاري خير خواهان هزاره تأسس كتابخانه رسالت وكتابخانه هاي سيار در مشهد،ومناطق مركزي .

تشويق جوانان به درس خواندن وورود به دانشگاه وحوزه ومطالعه نهضت هاي آزادي بخش.

در بخش اقتصاد، ايده راه اندازي شركت هاي اقتصادي  وراه اندازي صندوق هاي خود اشتغالي را داشت وعملا نيز اقداماتي را انجام داد كه موفقيت نداشت..

انديشه هاي نظامي مهدوي نيز قابل ياد آوري است ومخصوصا كه خود با نظام و نظامي آشنايي عميق داشت.

در باره خودآگاهي قومي ووحدت جامعه هزاره ،علاوه بر تئوري هاي نظري عملا وارد كار شد وشخصا سفري به داخل افغانستان انجام داد وبا شخصيت بزرگ هزاره ها سلطانعلي كشتمند وسران جامعه هزاره وارد مذاكره شد وبنا داشت بين مجاهدين ونيرو هاي چپ هزاره رابطه ومذاكره بر قرار كنند.

بعد از پيروزي مجاهدين وتشكيل حزب وحدت، نيز به دنبال قدرت وقدرت مداران نرفت وهمچنان به كار فرهنگي  مي پرداخت تا اين كه ناگهان سكته كرد وبراي هميشه زمين گير شد وسال ها با اين زمين گيري دست وپنجه نرم كرد وسر انجان دوهفته قبل در شهر قم مظلومانه به رحمت خدا رفت. روحش شاد وراهش پر رهرو باد.

 

درس هاي از زندگي مهدوي

 

در زندگي عارفانه ودرويش منيشانه مهدوي ،درس هاي بزرگ وبياد ماندني وجود دارد كه بايد مفصل تر ومبرهن تر به آن پرداخت وفعلا بناي اين كار را ندارم.

اما براي عبرت نسل جوان جامعه هزاره، بريده ي از زندگي مهدوي را نقل مي كنم ودر اين نقل هيچ گونه غرض شخصي در كار نيست؛ جز عبرت آموزي نسل جوان هزاره.

چنان كه در بالا گذرا اشاره شد كه مهدوي مرد فرهنگ وانديشه بود وبه صاحبان انديشه حرمت مي نهاد.

از جمله كساني كه مهدوي ،به اوبسيار حرمت مي نهاد واز او بعنوان اميد فرداي جامعه هزاره ياد مي كرد ،آقاي سرور دانش ،وزير ، عدليه جمهوري اسلامي افغانستان است.

مهدوي از سروردانش بسيار تبليغ كرد واو را بينهايد حرمت نهاد ه وبزرگ جلوه مي داد .

اين حرمت نهادن تاحدي بود كه آقاي مهدوي  تبليغ مي كردومي گفت :

آقاي دانش بايد مرجع تقليد شود وما بايد زمينه ي مرجعيت آقاي دانش را  مهيا سازيم وشخصيت مثل دانش، حيف است كه به كار هاي اجرايي بپردازد وآدم مثل دانش، با يد مرجع تقليد شود.

امادرعوض سر ور دانش اين حرمت نهادن مهدوي را چگونه پاسخ داد؟

از روزي كه مهدوي سكته كرد وزمين گير شد تاروزي كه به رحمت خدا رفت چندين سال طول كشيد،در اين سال هاي رنج ومحنت ،سرور دانش ،حتا يكبار هم به ديدار مهدوي نرفت وحالي از او نپرسيد گويادرجهان انساني بنام مهدوي وجود نداشت .

بله اين است درس عبرت بزرگ، براي نسل جوان هزاره كه در شخصيت شناسي ومدح وذم افراد دقت كنندو بداند بزرگان هزاره چه مي كرد وتازه بدوران رسيده هاي هزاره چه مي كند؟


July 13th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي